loading...

آوانگارد...AVAANGAARD

سایت فرهنگی و هنری آوانگارد

 فرانسیس فوردکاپولا کارگردان فیلم‌هایی چون پدرخوانده و اینک آخرالزمان که تا به حال 6 بار اسکار گرفته این بار خود را برای ساخت فیلمی خاص آماده کرده است.

به گزارش تسنیم به نقل از ددلاین این فیلم که «مگاپولیس» نام دارد درباره معماری است که قصد دارد تا شهری بزرگ را به عنوان شهری آرمانی بعد از یک فاجعه عظیم بازسازی کند اما برای این کار باید با نیروهای مخالف دست و پنجه نرم کند.

جزیئات دیگر این فیلم مانند انتخاب بازیگران فعلاً مطرح نشده است.

[کوپولا سال‌هاست که آرزوی ساخت این پروژه را دارد.]

همسر فرهاد مهراد در واکنش به حواشی پیش آمده بر سر بازخوانی ترانه «کودکانه» توسط بنیامین بهادری پیامی را منتشر کرد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، پوران گلفام همسر فرهاد مهراد به حواشی پیش آمده بر سر بازخوانی ترانه «کودکانه» توسط بنیامین بهادری واکنش نشان داد.

گلفام در این باره نوشته است: «برای اطلاع مردم سرزمین‌مان و آنان که فرهاد را دوست دارند:  در نوروز امسال در رسانه ملی!!! آهنگی به نام «کودکانه» (که بعدتر معلوم شد فقط نامش کودکانه بود) پخش شد.

در همان ایام دوستانی تماس گرفتند و سوالاتی را مطرح کردند که مرا شگفت‌زده کرد. من تا آن روز حتی نام این خواننده را نشنیده بودم.

تصور می‌کردم تلویزیون آهنگ فرهاد را با همان شعر و با صدای شخص دیگری پخش کرده اما وقتی متن کلماتی که به جای شعر اصلی گنجانده شده بود را خواندم و دیدم که شعر و آهنگی چنان فاخر به چنین ابتذالی کشیده شده است، سخت شوکه شدم، به خصوص که خواننده مدعی است از من هم اجازه داشته است و امروز چنان بهت‌زده‌ام که به رغم اختلاف نظرهای بسیار با این دو هنرمند، صمیمانه کنار آنها ایستاده‌ام و معتقدم که علاوه بر آقایان قنبری و منفردزاده، این یک اهانت نابخشودنی به فرهاد هم هست،  فرهادی که وسواس بسیار زیادی در مورد سوءاستفاده از حقوق معنوی آثارش داشت. و حرف آخر: من تا روزی که زنده‌ام در مقابل افرادی این چنین بی‌اخلاق خواهم ایستاد، به هر قیمتی.

 

 اشکان شاپوری

گفتگو با اشکان شاپوری از آن فرصت هاییست که به سختی بدست می آید...این نویسنده.شاعر و کارگردان شخصیتی جذاب و حرف های بسیار شنیدنی دارد اما زیاد با مصاحبه رابطه ی خوبی برقرار نمی کند و به سختی تن به گفتگو می دهد...در یکی روزهای بارانی پاییز سال نو د و یک بالاخره راضی اش کردیم و پس از مدت ها دعوت ما را پذیرفت و با آوانگارد به گفتگو نشست.

اشکان شاپوری در این گفتگو از روحیات این روزهایش گرفته تا جهان مدرن و فیلم تازه اش می گوید. ناگفته نماند که دو سال گذشته فیلم "بینوایان" با استقبال مخاطبان و منتقدان در چند جشنواره ی خارجی روبرو شد.فیلم برداری فیلم تازه ی این شاعر نویسنده ی مولف و کارگردان با نام "سرباز و دریا" ( که بصورت سیاه و سفید ضبط شده) به تازگی به پایان رسیده و این روزها مراحل تدوین را سپری می کند و مراحل آهنگسازی اش را در استانبول می گذراند.

 

اشکان شاپوری

 

 

جناب شاپوری دوست دارم برای اولین سوال به سراغ یکی از نوشته هایتان بروم...در یادداشت تازه تان که به مناسبت روز تولدتان در سال گذشته به انتشار رسید نوشته بودید برای زنده ماندن سراغ نوشتن شعر و قصه رفتید خیلی دوست دارم نظرتان را درباره ی این موضوع بدانیم ؟

 (می خندد...) نوشتن قصه و فیلم نامه،سرودن شعر و فیلم ساختن زندگی من را طولانی می کند تا وقتی تمام شوم می نویسم و فیلم می سازم....همین.

 اشکان شاپوری

 

 

اشکان شاپوری

 

آقای شاپوری سرباز و دریا به تلخی فیلم قبلی تان بینوایان نیست شاید این طور باید بگویم که فیلم ترسناکیست چون داستان ترسناکی دارد (برادری که خواهرش را در دریا خفه می کند....) از طرفی به لطافت و احساسی فیلم قبلی تان بینوایان نیست بسیار تند و تیز و بی رحم است اما دغدغه های همیشگی شما مثل روابط انسانی.خانواده و عشق و امضاها و ایدئولوژی شما در آن مشخص است و در آن موج می زند شما پس از ساخت فيلم «بینوایان»، وقتي روي فيلمنامه ی سرباز و دریا كار مي‌كرديد، قصد شما اين بود كه ديدگاه‌ تند و تيز و بي‌رحمانه‌تان را نشان دهید یا خیر؟

 

باید راحت بگویم اینکه الان در سوالت می گویی امضا و ایدئولوژی دشمنان من را بیشتر  کردی..(با خنده) یادم می آید سرباز و دریا در سال 1386 قبل از بینوایان نوشته شد و سن و سالش بیشتر از بینوایان که در سال 1388 نوشته شده است... فقط بینوایان زودتر از سرباز و دریا تولید و ساخته شد اما در جواب سوالت باید بگویم تئوری مولف یعنی همان موتیف ها امضاها و نشانه ها برای من در هر قالبی که جذاب و مناسب باشد به کار می آید و محدودم به یک لحن،فرم و فضا نمی کند حالا این تئوری در بینوایان در قالب دیگری اجرا می شود و در سرباز و دریا در قالب دیگری اما تارو پود همان است....به نظرم یک فیلم ساز مولف همیشه یک فیلم را می سازد یک شاعر صاحب سبک یک نوع نگاه را شعر می کند مگر کار مولف غیر از این است؟  قالب و اتمسفر سرباز و دریا با فیلم قبلی ام فرق می کند،در بینوایان نگاه آرام تری داشتم اما در سرباز و دریا ملتهب ترم نگاهی به دور و برت بیانداز آینده ی پر التهاب تری را می بینم.

 

اشکان شاپوری

 

 

 

تماشای بینوایان مخصوصا در انتها بسیار سخت بود پایان بندی فیلم بسیار تلخ است در اصل شما درد و رنج یک خانواده را بسیار رئال نشان می دهید و خیلی ها بر این باورند که نباید پایان بندی بینوایان انقدر تلخ و رنج آور بود...نظر خودتان به عنوان نویسنده و کارگردان بینوایان چیست؟

نظر خیلی ها که مسلما کارشناسی هم نبوده برای من مهم نیست و نبوده...می توانند فیلمم را نبینند...مهم این است که فیلمی بسازم که سکانس هایش هیچ گاه از یاد مخاطب نرود،من دوست ندارم که مخاطبم شاهد درد و رنج در فیلم هایم باشد و بین فیلم هایی که تا به حال ساختم (بینوایان) بیشتر غمش را بر روی شانه های تماشاگر می گذارد همیشه سعی کردم از سانتی مانتالیسم فاصله بگیرم،اما قصه بینوایان را به جایی می برد که به درد و رنج ختم می شود و این واقعیت زندگی همان زندگی که شوخی ندارد.

 

بینوایان اشکان شاپوری

 

 

دوباره به سراغ فضای فیلم هایی مثل بینوایان می روید؟

فعلا نه،باید قصه ای به ذهنم برسد که بیشتر از بینوایان دوستش داشته باشم فعلا دوست دارم زانرهای دیگر را تجربه کنم...هر چه قدر که فکر می کنم می بینم داستان بینوایان در عین سادگی عمیق است و سال ها طول می کشد تا فیلم نامه ی بهتری بنویسم که هم پای بینوایان باشد،شاید ده سال بعد از تولد بینوایان نگاه دیگری به این قصه اش داشته باشم.

 

اشکان شاپوری 

 

درباره ی فیلم قصه ی هر شب مادربزرگم... برایمان تعریف کنید؟ همانطور که از اسمش پیداست و به گفته ی خیلی از دوستان نزدیکتان مثل اینکه قصه ایست که مرحوم مادربزرگتان برایتان در کودکی تعریف می کرده؟

قصه ی هر شب مادربزرگم شخصی ترین فیلم من است یک فیلم شخصی و بی ادعا، ساختن این فیلم وفا کردن به قولی بود که به مادربزرگم داده بودم،باید آن را می ساختم چون قول داده بودم و هیچ گاه در زندگی ام بدقولی نکردم... وقتی بچه بودم مادربزرگم این قصه را برایم تعریف می کرد تا خوابم ببرد... او می دانست که من دیوانه ی فیلم سازی هستم و همیشه بعد از اتمام قصه می گفت: هر موقع کارگردان شدی این قصه را بساز با اینکه مادربزرگم دیگر نیست و این فیلم را ندید اما در خلوتم آرامش دارم که بالاخره قصه ای که دوست داشت را مقابل دوربین بردم و ساخت..قصه ی هر شب مادربزرگم تنها فیلم من است که تئوری مولف در آن نقشی ندارد و یک فیلم آزاد از فکرهای من است.

 

اشکان شاپوری

 

در دو فیلم قبلی تان قصه ی هر شب مادر بزرگم و بینوایان به هیچ عنوان  به ارتباطات مدرن مثل اینترنت...تلفن همراه و.... اهمیتی ندادید اما در سرباز و دریا  گوشی موبایل خودش تبدیل به کاراکتر شده؟

داستان ها و جنسشان با یکدیگر فرق داشته اند....این را هم بگویم گوشی تلفن همراه در بیشتر فیلم ها یک کاراکتر و عنصر مهم است،این روزها در حال نوشتن فیلم نامه ای هستم به نام (شیوا) که اگر گوشی در آن وجود نداشته باشد قصه ای رخ نمی دهد همین گوشی باعث عاشق شدن،باعث شک و در انتها باعث قتل می شود،اما در سرباز و دریا هر چه قدر که به پایان و باز شدن گره ها و  کرایمکس فیلم نزدیک می شویم  از آن استفاده می کنم...خود من کسی هستم که تلفن همراهم یک لحظه از زنگ و پیام خلاص نمی شود،چند وقت پیش در دفترم بودم و دیگر تاب جواب دادن را نداشتم و کلافه شده بودم گوشی را به سطل زباله انداختم و پس از مدتی پشیمان شدم و دوباره برش گرداندم تا بیشتر اعصابم را خورد کند (می خندد)...ببینید مدرنیته تا چه اندازه اعضا ساخته حالا این اعضا می تواند به اعضای خوب خانواده تبدیل شود و شاید هم بد البته این را هم بگویم ما نسلی هستیم که بدون گوشی و اینترنت به بلوغ رسیدیم و بزرگ شدیم.

 

 

 اشکان شاپوری

 

 

به نظر شما که بیشتر در فیلم هایتان به اصول و سنت پایبند هستید،اینترنت و حساب های کاربری مثل فیس بوک و... تا چه اندازه مفید هستند و تا چه اندازه متضرر؟

ببینید من اصلا انسانی نیستم که ضد مدرنیته باشم اما به این ایمان دارم که هر پدیده ی تازه ای بر روی کهنه سوار است یعنی همین مدرنیته هم سوار بر سنت هست... من خورده نمی گیرم به کسانی که حساب کاربری در فیس بوک دارند و وقتشان را به آغوش اینترنت می سپارند چون بخش عمده ای از نسل جوان به این پدیده ها آغوش گرمی را وا کرده اند،اما با شک به آینده اش نگاه می کنم فیس بوک می تواند به چیزهای دیگر و ساده تری تبدیل شود این ادامه می تواند یک اینترتیمنت سیاه برای جوامع محدود باشد... نمی دانم اما حدس می زنم دوره ای در راه است که همه چیز خلاصه در اینترنت و کلیک هایش مثل لایک می شود و حتی می تواند پولساز باشد و به خیلی ها شهرت بدهد خب نسل جوان و برخی از هنرمندانی که نتوانستند در مسیر واقعی به شهرت برسند و موفق شوند می توانند از همین حساب های کاربری احیا و دیده شوند شوند و حداقل با حاشیه یا هر چیزی مدتی به یک شهرت بی دوام  برسند و حتی بزنس های خوبی را در دنیای تبلیغلات انجام دهند، حتی در این صفحات با چهره های مجازی هم طرف خواهیم شد که به اندازه ی یک هنرمند معروف باشند... این نوع صفحات اگر به درستی از آن ها استفاده شود که در سرزمین ما نمی شود،می تواند یک سری معایب داشته باشد و در کنارش ضررهای بی شمار و بی فرهنگی... حتی بالو پر دادن به کسانی که هیچ سوادی در هنر ندارند...شبه خواننده ها و شبه بازیگرانی که با این صفحات بالا می آیند و به شهرت می رسند نفسشان بند به این صفحات می شود و اگر این صفحات نباشد از بین می روند و دیگر حتی کسی نامشان را به خاطر نمی آورد چه برسد به اینکه کارشان را دنبال کند...یکی از دریغ های من این است که دوران روزنامه به پایان برسد،کمی فکر کنید هر چه قدر که جلوتر می رویم اخبارها در اینترنت جولان می دهند این باعث می شود که روزنامه ها مجلات و خیلی چیزها در اینترنت لانه کنند.

 

شما هیچ وقت به دنیای مجازی مثل فیس بوک و کلا سوشال مدیا نیامدید قصدی ندارید؟ شاید برای شما که یک هنرمند شناخته شده هستید لازم باشد اینطور نیست؟

تا به امروز برای من جذابیت نداشته و لازم هم نبوده آینده را نمی دانم اما همیشه دوست داشتم بدون فضای مجازی خودم را بسنجم که در این راه موفق بودم خوشبختانه فضای مجازی نقشی در کارنامه ی شناخته شدنم ندارد... نمی خواهم شناخته شدنم به این صفحات  سنجاق شود این صفحات شما را عمومی می کند همان طور که خودت می دانی من همیشه از عمومی کردن فراری بودم شاید یکی از دلایل نیامدنم همین است.

 

خب شاید دوستان قدیمی داشته باشید که گمشان کردید این نوع حساب های کاربری می تواند کمکتان کند تا پیدایشان کنید؟

دوستان من مثل خود من هستند و صفحات اینترنتی ندارند... (می خندد)

 

عشاق قصه ها و ترانه های شما و حتی باید بگم شخصیتهای اصلی فیلم هایی که تا حالا ساختید همه و همه ویژگی های مشترکی دارند آیا شبیه خود شما هستند؟

تمامی شان به اعماق روح و ذهنیت من پیوند دارند،اما هیچ شباهتی به من ندارند من با تجربه های عمومی تری که کسب کرده ام خلقشان می کنم.فقط فرق من با آنها در اینجاست که من با زندگی واقعی روبرو هستم هم با جنبه ی شخصی اش و هم اجتماعی...آن ها در ذهن من پرورش یافتند و زندگی می کنند اما هیچ کدامشان شباهتی به خود واقعی من ندارند.

 

آقای شاپوری شما که از چهره های شاخص دهه ی اخیر هستید می توانید به صورت آسیب شناسانه نظرتان درباره ی سینما و موسیقی اینروزها را بگویید؟

نمی توانم کلی بگویم اما خلاصه اش می کنم....با اینکه آلفرد هیچکاک دوست داشتنی هیچ گاه فیلم ساز محبوب من نبوده اما جمله ای دارد که بسیار دوستش دارم  هیچکاک می گوید برای ساخت یک فیلم خوب به سه چیز نیاز داری فیلم نامه، فیلم نامه، فیلم نامه....فقدان فیلم نامه ی ناب لطمه ی بزرگی به سینمای این سرزمین وارد کرده اگر بخواهم آسیب شناسانه به ماجرا نگاه کنم به علاوه ی ممیزی ها و شرایط موجود تعداد فیلم نامه نویسان صاحب نگاه در سینمای ایران بسیار کم بوده درام و ترازدیک از سینمای ما فاصله گرفته، بیشتر متن ها تبدیل به انشا شدند و کارگردانی ها نیز به شدت تلویزیونی هستند... ما در سینما با لانگ شات طرفیم و حس نفیس نگاتیو که از سینمای جهان گرفته شد،من اگر می دانستم روزی نگاتیو می خواهد جایش را به دیجیتال و دکمه بدهد قطعا کارگردان نمی شدم و یا به نویسندگی ادامه می دادم یا کار دیگری را انتخاب می کردم،البته باید بگویم که نسبت به هم نسلانم در این راه خوش شانس تر بودم،در سال 83 فیلم کوتاه 16 میلیمتری ساختم به نام (باران ایثار) که با تمام کمبودهایش حسش را دوست دارم و اما درباره ی موسیقی زیاد روزگار خوشی را برایش نمی بینم در این سرزمین  شبه خواننده ها روزانه تولید می شوند و سطح کیفی آثار موسیقی این روزها رو به نزول رفته و فکر می کنم در سال های آینده شاهد فاجعه ترین صداها،ملودی ها و ترانه ها باشیم به نظرم تولید کارهای ریتمیک و تاریخ مصرف دار بیشتر می شوند و شبه خواننده ها فقط  برای یک منظور کار تولید می کنند: کنسرت و برنامه متاسفانه ترانه ها فاقد رفتارشناسی شاعرانگی و زیبایی شناسی هستند ملودی ها متکی بر تنظیم های سمپل شده و یکنواخت شدند یعنی بگذارید این را بگویم اصلا کارها ملودی ندارند و برخی از آهنگسازها و تنظیم کننده های جوان امروز نمی دانند پارتیتور چیست؟!  پس نمی توانیم به هر کسی بگوییم آهنگساز،به دسته بندی کردنشان هم اعتقادی ندارم چه زیر زمینی چه روی زمینی تعداد کارهای بد زیاد است و تعداد کارهای حرفه ای و خوب بسیار کم، به نظر من هر کسی ترانه سرا آهنگساز و تنظیم کننده نیست به هر کسی نگویید آهنگساز...حتی اگر کارهایش اجرا شود و حتی هیت و یا مگا هیت شود که این را هم بگویم کارهای هیتشان هم ماندگاری ندارد و اگر یک مدتی سینگلی ریلیز نشود سریعا فید می شوند ... تعداد این شبه خواننده ها،ترانه سرایان،آهنگسازها و تنظیم کنندها رو به افزایش است و متاسفانه اصلا دوران روشنی را برای مارکت موسیقی نمی بینم و لطمه ای که این نوع کارها به این سرزمین خواهند زد نسل جوان است،نسل جوانی که با موسیقی بزرگ می شود و در هر جایی که باشد می تواند آن را گوش دهد و آن را الگو کند من همیشه گفته ام که تاثیر گذاری موسیقی بیشتر از رشته های هنرهای دیگر است و آن هم به خاطر موجود بودن و تایم سه چهار دقیقه ای آن است،به خاطر همین موضوع وقتی موسیقی و کلام مسموم باشد نسل جوان که از چهارده پانزده سالگی در حال فهم زندگی روابط عاطفی و دوستانه و اجتماعی است مسموم خواهد شد و با آن کلام ها خاطره سازی می کند با آن کلام ها خودش را در کاراکتر یک عاشق یا یک فرد معترض می بیند و مشکل آغاز می شود.

 

می توانید بگویید چطور می توان خوشبخت بود؟ نظر اشکان شاپوری در رابطه با خوشبختی چیست؟

(کمی مکث می کند...) به نظرم خوشبختی نسبی است ما هر کاری هم که کنیم نمی توانیم کاملا خوشبخت باشیم ...انسان نمی تواند کاملا خوشبخت باشد،اینکه شما بگویی کاملا خوشبختم دروغ محض است.

 

نظرتان درباره ی موفقیت انسان چیست؟

یاد جمله ای از ارنست همینگوی افتادم که می گفت:برتری نسبت به شخص دیگری افتخار و موفقیت نیست برتری نسبت به گذشته ی خود افتخار و موفقیت است.

به نظرم انسان زمانی موفق است که از خود دیروزش یک قدم جلوتر رفته باشد این یعنی موفیقت.

 

باز هم برگشتیم به مدرنیته...نظرتان راجع به مدرنیته چیست؟ چقدر بر جامعه امروزی و زندگی انسان تاثیر گذاشته؟ آیا جای سنتها را گرفته؟ آیا مدرنیته آرمان خواه است؟

به نظر من مدرنتیته ارتباط مستقیمی با جامعه دارد... اما نمی تواند جای سنتها را بگیرد،مدرنیته نمی تواند فرهنگ بسازد،مدرنیته نمی تواند برای فرد تصمیم بگیرد،اما می تواند دهن کجی به فرهنگ کند،مدرنیته مردم را نمی فهمد، نان را نمی فهمد،عشق را نمی فهمد، اصلا اخلاق را نمی پذیرد.مدرنیته کارش تحول است، کاری با عشق، آرمانها و صداقت ندارد،چون خلقش بر پایه بزنس سوار بوده و هست...تحولات مدرنیته اخلاقی نیست بلکه تحولات تکنولوژیک است،مدرنیته نمی تواند عاشقانه ای را از من بگیرد یا به من بدهد،پس مدرنیته نمی تواند آرمان خواه و آرمان ساز باشد مدرنیته تحول است...پیشرفت تکنولوژیک .

 

 

 

اشکان شاپوری

 

جناب شاپوری  شما در طول دوره هنری تان  همیشه کار کردید و در شرایط خوب و بد هم  فعالیت عمده ای داشتید این مسئله اذیتتان نکرده؟

واقعیتش این است که من نمی توانم بیکار بمانم نمی توانم ننویسم و کار نکنم ...به رقم تمام کمپلکس ها.تنگ نظری ها.حسادت ها و دشمنی ها همیشه بوده ام . یک چیزی در وجودم هست که همیشه روشن بوده و آن چیزی نیست جز عشق... عشق به نوشتن و ساختن فیلم از دوران کودکی تا به امروز که به سی سالگی نزدیک می شوم نمی توانم بیکار بمانم، از کاهلی بدم می آید، هر بار که سر صحنه فیلم هایم هستم به فیلم بعدی ام فکر می کنم و راجع به آن صحبت می کنم ،بنظرم بیکاری نابود کننده است تنها کاریست که بدون استراحت است.

 

 

توهم غلطی که برخی از منتقدان می گویند اشکان شاپوری نباید در آثار عاشقانه اش اجتماع و جامعه را وارد کند چیست؟

وقتی هنرمند باشی زندگی با پیرامونت سخت تر از دیگران می گذرد.هنرمند از پیرامونش تاثیر می گیرد.جهان من، تفکر من و پیرامون من در قصه ، شعر، رمان و فیلمیست که می نویسمو می سازم و این نکته را یادمان نرود، که جامعه ارتباط مستقیمی با روان انسان دارد و روانو روحیه هست که انسان را می سازد.هنرمند باید هنرمندانه  به ناهنجاری ها نگاه کند و اگر اثری را خلق می کند باید پیشنهادی بدهد فیلمی که پیشنهاد ندهد خنثاست و ترسو من با سکوت و ترس در قصه و مخصوصا فیلم هایم  کاری ندارم.

 

 

اشکان شاپوری سرباز و دریا

 

راجع به فیلم تازه تان سرباز و دریا...؟

من عاشق تمام جزئیات قصه ی سرباز و دریا هستم و  این فیلم را دوست دارم.

 

چرا این فیلم را به شیوه ی سیاه و سفید ضبط کردید؟

حس زیبا و نفیسی در فیلم سیاه و سفید وجود دارد که دوست داشتم در سرباز و دریا این حس وجود داشته باشد..من با دیدن فیلم های سیاه سفید با سینما عاشقی کردم و دوست دارم گذشته ها و عاشقانه های از دست رفته ام در فیلم تازه ام برایم زنده شود.

 

باز هم فیلم سیاه و سفید خواهید ساخت؟

حتما

 

 

می گویند شما بسیاربداخلاق و سخت گیر هستید و حتی برای گرفتن یک پلان وقت زیادی صرف می کنید؟

بداخلاقی را نمی دانم فکر نکنم که اینگونه باشد...اما من  در فیلم هایم به هر پلان به چشم یک بیت شعر نگاه می کنم و آن بیت باید چیزی شود که خودم بخواهم باید غرق در تمام جزئیاتش شوم و با روحیاتم سازگار باشد تا قبولش کنم.

 

 

 بحران در فیلم تازه تان نقش اساسی دارد،تمامی کاراکترهای سرباز و دریا درگیر بحرانی شده اند که آنها را به بیراهه خشونت و نابودی می کشد...شما می خواهید بگویید که بحران می تواند خشونت و نابودی را به ارمغان بیاورد و چقدر هم هوشمندانه و استادانه به این موضوع پرداخته اید،نظر خودتان چیست؟

 نگاهی به فاشیسم کن فاشیسم از همان نظریه ی نژاد باوری امپریالیسم می آید، فاشیسم متکی به زور و ترور آشکار بود، اما خودش را پنهان می کرد... تمام آزادی های دموکراتیک کشور را نابود کرده بود، اما خودش را در لفافه قرار می داد و پشت تعصب ملی پنهان می کرد،اما وقتی از خودمان می پرسیم فاشیسم چگونه بوجود آمده به بحران می رسیم...فاشیسم زاییده بحرانیست که اتمامش به زور و تشویش و تفتیش می رسد یک بحران عمومی...

 

پیشگویی اجتماعی در بیشتر نوشته ها و داستان های شما و دو فیلم اخیرتان بینوایان و سرباز و دریا...مشهود است..چقدر این پیشگویی برای خلق یک اثر واجب است؟

برایم اپیستومولوژیک، از آغاز فعالیتم تا به امروز خیلی جذابیت داشته و دارد من عاشق پیشگویی در آثارم هستم، هر موقع سراغ نوشتن می روم باید بدانم و حس کنم که قرار است چه شود...خود به خود باید این پیش بینی را بکنم که در سال های آینده اوضاع چطور است...وضعیت اقتصاد چه می شود...مخصوصا در فیلم که باید بسیار حساب شده جلو بروی که حس کهنگی و پوشالی نگیرد و همیشه دوست دارم فیلم هایی بسازم که هیچ وقت قدیمی نشوند به طور مثال شما آدم های بینوایان را تا پایان عمرت در کوچه پس کوچه های ایران و یا حتی پاریس هم خواهی دید.به نظرم بینوایان فیلم زنده ای هست فیلم باید تا ابد زنده باشد، اگر بمیرد فیلمی بوده که فقط به درد دوره ی خودش خورده.

 

 بینوایان

 

 پرستو منادی می گوید شما یکی از بزرگترین و کامل ترین آرشیوهای فیلم را دارید در کنار سینمای آمریکا (هالیوود)  به کدام سینمای بین المللی دیگر علاقه دارید؟

 من عاشقانه آن سینما را دوست داشتمو دارم، با اینکه از دهه ی 1970 به بعد تعداد شاهکارها کمتر شدند،اما هنوز در آرشیوم سراغشان می روم .در کنار آن سینما سینمای ایتالیا را بی نهایت می پذیرم و دوست دارم سینمای ایتالیا سینمای صادقی است.

 

 

 با دیدن سرباز و دریا در دفترتان به نظرم سرباز و دریا فیلمیست که بعد از دیدنش تازه برای تماشاگر شروع می شود... بینوایان با اینکه فیلم تلخیست اما بسیار فضای عرفانی و لطیفی دارد، بر عکس فیلم تازه تان سرباز و دریا که فیلم نا آرامیست...تمام فیلم هایی که ساختید با اینکه نگاهتان در آن ها پیداست اما هر کدام با دیگری فرق عمده ای دارد دوست دارم حستان را راجع به بینوایان بدانم؟

 بینوایان از خاطرم نمی رود دوستش دارم...به نظرم فیلم زنده ای است و برای هیچ وقت نمردن ساخته شده.

 در بینوایان آدم هایی را می بینم که از هم می پاشند...آنها هیچ وقتو فرصتی ندارند،نه فرصت خندیدن نه گریه کردن و نه عاشقی کردن دورو برمان را نگاه کن ببین در روز چقدر از این آدم ها را می بینی...آدم هایی که انگار محکومند به نفس کشیدن...من در بینوایان غرق این آدم ها شدم.آدم هایی که روبرویشان روزگار آرام و روشنی نیست.

 

چرا در فیلم سرباز و دریا به سراغ بازیگران و عوامل پشت صحنه ی برند نرفنید؟

یک این را بگویم که باید به همه فرصت دیده شدن را داد و خوشحالم که این فرصت را در تمام فیلم هایم به ناشناخته ها و افراد جوان می دهم...تنها فرقی که بین یک استعداد ناشناخته و یک برند است بیان نشدن است ما باید فرصت بیان شدن به آنها را بدهیم که خوب است، در سرباز و دریا یکی دو بازیگر کشف کردم که به آینده شان امیدوارم.

 

 اخلاق در کاراکترهای فیلم های شما که دل بسته هستند موج می زند آنها خالصند بطور مثال فرهاد و ساحل در سرباز و دریا... با تمام فاصله هایی که بینشان بوده هنوز با هم هستند و احساسشان به یکدیگر همان است؟

ساحل و فرهاد عاشقانه دارند و سکانس مورد علاقه ی من هم همانجاست این یک اخلاق گراییست آنها هر دو به پای هم ایستاده اند،ساحل نه دروغ گفته  نه احساسش در این سال ها عوض شده حس بین فرهاد و ساحل فراتر از دوست داشتن است حسی که اینروزها از دست رفته...ساحل یار فرهاد است و یار واقعی تا پای مرگ می رود.

 

 

سرباز و دریا اشکان شاپوری

 

 

در همان سکانس هم هست که فرهاد راجع به شاعری صحبت می کند که بیشتر عوامل سرباز و دریا می گویند این شاعر همان اشکان شاپوری است؟

(می خندد...) نمی دونم.

 

 فیلم بعدی تان؟

در حال تکمیل کردن سناریو هستم.

 

جناب شاپوری چرا از متنهای نویسندگان دیگر استفاده نمی کنید؟

بارها شده که متنی به من پیشنهاد شده اما داستان و ترکیب نوشتنتش با روحیاتم و باید بگم خودم و پیرامونم سازگار نبوده،یا ضعیف بوده متن هایی که برایم می فرستند آنچنانه جذبم نکردند که بتوانند ترغیبم کنند تا آن ها را بسازم اما در حال حاضر طرح خوبی از دوست نویسنده ای دارم که درباره ی معلولین است و در حال انتخاب نهایی اش هستم.

 

یعنی فیلم بعدی تان درباره ی معلولین است؟

بله به احتمال خیلی زیاد فیلمیست برای تلویزیون، نه سینما.

 

 در میان نویسنده ها و شاعرهای غیر وطنی جهان کدام را دوست دارید؟

خیلی ها هستند...هرمان هسه نویسنده ی مورد علاقه ی من است...بورخس را دوست دارم به علاوه ی داستان هایش شعرهایش بی مرزن نگاهش به جهان پیداست جهت گیری و جهانینی اش را دوست دارم ،عاشقانه های پل الوار را می پسندم به نظرم ذهنیش مثل شاملو است مثل یک چشم انداز ،باشکوه و تمام نشدنی...و لورکا،لورکا خودش را با عشق و فکر به آزادی پرورش داده جهانیتش کوچک نیست .ویکتور خارای شیلیایی هم می پسندم شاعری آواز خوان که تمامی اشعارش زنده و پویا هستند،نرودا هم دوست دارم او پای اصول و عقایدش ایستاد حتی در دوره ای از سالوادور آلنده حمایت کرد، اشعارش هدف یافته هستند نرودا پرنده وار می سراید... خوان رولفو هم تاثیر گزار است و در شرایطی شاهد جنگ تند مذهبی کاتولیکی بوده که فقط هفت سالش بوده با اینکه رولفو دو کتاب بیشتر منتشر کرده اما حجم تفکراتش در همین دو کتاب جا شده... دشت سوزان و رمان پدرو پارامو از بهترین ها هستند...خوان رولفو تاثیر زیادی بر گابریل مارکز-مندوزا و ماریو بارگاس بوسا گذاشته و این خط تفکر در سر تا سر آثارشان پیداست نگاه کنید،چقدر این تاثیر گیری درست بوده که تمام کسانیکه نام بردم از معتبرترین نویسندگان دوره ی خودشان شدند...اگر بخواهم درباره ی شاعران و نویسنده های مورد علاقه ام بگویم چند ساعتی را باید حرف بزنم...(می خندد)...

 

 

تا به حال به ساخت فیلم کمدی فکر کردید؟

بله بسیار... به شما این قول را می دهم که فیلم کمدی هم خواهم ساخت هم به نوع اسلپ استیک و هم گروتسک اگر وقت کنم برای استراحت و عوض کردن روحیه ساخت فیلم کمدی را تجربه خواهم کرد.

 

از کودکی تا دوران هنری تان زندگی پرفرازو نشیب و جذابی داشته اید خیلی ها می خواستند مستند شما را در زمینه فعالیتهای ادبی و تصویری بسازند اما زیاد مایل نبودید آیا فکر می کنید که روزی زندگی شخصی خودتان از همان کودکی که عاشق نوشتن شعر و سینما بودید تبدیل به فیلم شود من توسط پرستو منادی چیزهای جالبی درباره ی کودکی.زندگی تان تا شانزده سالگی با مادربزرگ و فیلم ساختنتان در سن 13-14 سالگی شنیدم خودتان چه فکری می کنید؟ می گویند زندگی شخصیتان مثل یک قصه است؟

شاید در ایامی آن اتفاقات را به صورت یک رمان بنویسم اما فعلا وقتش نیست، نمی دانم اما زندگی شخصی ام به جز کارها منظورم از کار یعنی شعر ها ، داستان ها فیلم نامه ها و فیلم هایم چیز زیادی برای توجه نشان دادن ندارد،من فقط یاد نگرفتم که عادی زندگی کنم عادی زندگی کردن را بلد نیستم.

 

به علاوه ی تم عشق که مولفه ی اصلی آثار شماست تنهایی.انزوا و گاهی اوقات غربت را در اشعار و فیلم هایتان در نظر می گیرید من فیلم شعر و ترانه ای از شما ندیدمو نخواندم که از تنهایی جدا نباشد؟

تمام چیزهایی که گفتی به همان تنهایی برمی گردد، تنهایی زندگی کردن بلدی می خواهد با اینکه سنو سالی از تنهایی من در شعرهایم گذشته،بعضی از آدمها را باید در تنهایی شان پیدا کرد و من سراغ همان آدم ها می روم...نمی توان تنهایی را در نظر نگرفت گاهی در تنهایی به خودم می گویم شاید دوستی و حتی عشق توهمی باشد برای ما انسانها که یادمان برود تنهاییم چون ما تنها بدنیا می آییم و تنها می میرم.

 

 

عشق و فقط عشق روابط آدم ها تنها مولفه ی اصلی ادبیات شعر و فیلم های شماست یکی از دلایل شهرتتان در شعر کار مداوم با تم عشق است دنیای فیلم و اشعار شما مجموعه ای از عشاق گوناگون است...؟

عشق را نمی توان دوست نداشت....عشق و آزادی تنها راهیست که ما را رستگار می کند... مثل نوشتن است شما تنها با نوشتن می توانید با خودتان حرف بزنید.

 

 

 

اشکان شاپوری

 

در فیلم هایتان نقش راحت وجود ندارد، بازیگران برنده ترین افراد در فیلم هایتان هستند، چون تمامی کاراکترهایی که تابحال خلق کردین جای بازی فراوانی داشتند... چگونه با بازیگرانتان ارتباط برقرار می کنید؟...نازنین انتظامی می گوید:در بینوایان یکی از بازیگرانتان به خاطر حرفهایی که برای گرفتن سکانس و نوع بازی کردنش گفته بودین یک ساعت گریه می کرد...

باید با آنها همسفر شد نباید بگذاری بازیگر تنها به جهان نقشش سفر کند،باید با او همراه باشی....  باید از حسو حال و چشمهایشان بخوانی که چه روزی را پشت سر گذاشته اند چه گذشته ای داشتند و حالشان چیست،باید تنهایی شان را بفهمی..باید با آنها یکی شد...آن ها قرار است چیزی را بازی کنند که من خلق کردم پس سعی می کنم  با آنها در این سفر باشم.و کارم اصلی ام با بازیگرانم قبل از گرفتن سکانس مورد نظرم شروع می شود.

 

از کودکی و نوجوانیتان بگویید؟

ما در کوچه ی بن بستی زندگی می کردیم کوچه ی بن بستی که همه همدیگر را می شناختند و همیشه همسایه ها به خاطر شیطنتهای من در خانه مان بودند... کودکی زیبایی داشتم بیشتر لحظاتم را با مادربزرگم که حالا نیست سپری می کردم و عاشق فیلم دیدن و سینما رفتن بودم عاشق ترانه ی "همچنان زمان می گذرد" فیلم کازابلانکا و همه جا زمزمه اش می کردم،حالا که فکر می کنم می بینم واقعا زمان زیادی گذشته و من با آن پسر بچه فاصله زیادی گرفتم...در نوجوانی ام هم کارهای دیوانه وار زیادی انجام دادم که وقتی یاد آن دوره می افتم  به خودم می گویم چجوری زنده ماندم. ...نوجوانی ام پر بود از شعر نوشتنو، فیلمو، سینما رفتن...

 

چقدر به دوران کودکی تان وابسته اید؟

 وابستگی ندارم فصلی از زندگی ام بوده که تمام شده،سر تا سر آن دوران را مه گرفته من تغییراتی زیادی کرده ام اما در خلوتم دلم برای آن پسر بچه ی تنگ می شه شاید هنوز هم در همان کوچه بن بست در حال بازی کردن باشه اگر آن پسر بچه را دیدین سلام مرا بهش برسانید...(می خندد)

 

اما برخی از اشعار و  ترانه هایتان مثل:ساده تر از ساده ترین.سفر.غربت.یادت باشه.هنوز چشمم به اون خونس عزیزم.و....آن دوران از زندگی تان را تداعی می کند؟

آن ترانه ها تکه ی بزرگی از دورانی هستند که از دست رفتند و تبدیل به خاطره شدند یک حس نوسالوژیک...برای همین هست که وقتی ساده تر از ساده ترین را می خوانید دلتان می خواهد به کوچه باغ کودکی تان بروید و به گذشته هایتان سر بزنید...کوچه باغی که شاید جایش را به ساختمان ها و آسمان خراشها یا رخدادها داده و شاید دیگر کسی چشم براه شما نیست یعنی اینکه شما سالهاست که خود خواسته ترکش کرده اید و از آنجا رفتید چون راه دیگری جز رفتن نداشتید و میلی هم برای برگشتن ندارید چون فرار کردید فرار از خودتان...خودتان را جا گذاشتید و نمی خواهید دنبال خودتان بروید.

 

در این ترانه هابیشتر کاراکتر مورد نظر از خودش فرار می کند؟

برداشت ها با هم تفاوت دارد.

 

با صادق هدایت و شاملو؟

 صادق هدایت تا انتها رفت جنونش تاریک نبود و شاملو را اونقدر دوستش دارم که همیشه به خودم می گویم اگر شاملو الان بود چه می نوشت.

 

 دو فیلم اخیرتان و اکثر  اشعارتان عاشقانه های بسیار تلخی هستند مثلا بینوایان و سربازودریا  فیلم های عذاب آوری هستند و دیدنشان سخت است چرا روایت پردازی و برخی از شعرها و ترانه های این دوره از زندگی تان انقدر تلخ است؟

من دارم روزهایی از زندگی ام را سپری می کنم که از کسانیکه دوستشان دارم دورم..بیشتر دوستانم در این وادیه خارج از کشور هستند و رفتند تعداد کمی از ما در ایران مانده ایم گاهی وقت ها با بی حوصلگی سرو کله می زنم و همچنان مشغول ادامه دادن هستم هنوز می نویسم و سالهاست در این اتمسفر نفس می کشم و نرفتمو اینجام و بصورت مداوم در این چرخه حضور دارم... شاید فرق است بین کسیکه چراغ خانه اش را خودش روشن می کند یا وقتی می رسد چراغ خانه اش روشن است.من از آن دسته آدم هایی هستم که چراغ خانه و اتاقم را خودم روشن می کنم...

 

از چاپ کتابتان خبری نیست؟

این سوال دیگر برای همه تبدیل به یک اپیدمی شده و جوابش هم بسیار سخت...در فکرش هستم و قول می دهم که وقت بیشتری برای کتابم بگذارم تا به چاپ برسد.

 

تا به حال عشق را تجربه کردید؟

می خندد....سوال بعدی....

 

اشکان شاپوری

 

 

مرگ آگاهی در آثارتان همیشه بوده مرگ چه در اشعار و چه در قصه ها و فیلم نامه هایی که نوشتید و فیلم هایی که ساختید عنصر پر رنگی است.اشکان شاپوری چه نگاهی به مرگ دارد؟

 مرگ یک ضرورت است،اما ترسم از مرگ ریخته بنظرم مرگ کامل کننده ی خود ماست و می تواند یک تعویض جهان باشد،شاید زیباترین لحظه ای باشد که آدمی تکلیفش با خودش مشخص می شود و از بند که همان زندگیست رها و خلاص می شود...لحظه ی آزادی و شاید خاموشی مطلق حسی که فقطو فقط خودت قرار است تجربه اش کنی چیزی نیست که دیگری تجربه اش کرده باشد و برایت تعریف کند...من زندگی ام با شعر و سینما گذشته... شاید خداحافظی ام غم انگیز باشد، اما من تا تهش رفتم و ترسی از مرگ ندارم... وقتی کسی در تنهایی شعری از من را زمزمه کند و یاد عاشقانه ای بیفتد،قصه هایم را بخواند و کتابم را ورق بزند یا فیلمم را ببیند و با هرکدامشان عاشقی کند من زنده ام و هیچ وقت نمی میرم...

 

 

گفتگو:شادی دادگر-رسول فاطمی.

تنظیم:فرزانه محبی.

عکس ها:لیلی کریمی-رونا محمد پور.

 

دی درباره فیلم آرگو

 

روزنامه بهار – اصغر فرهادی پس از مدت‌ها دوری از فضای رسانه‌ای ایران در گفت‌وگویی مقصل دیدگاه‌هایش درباره مراسم اسکار، فیلم آرگو، شرایط سینمای ایران و نیز ادعای شمقدری درباره لابی با آکادمی اسکار برای موفقیت «جدایی نادر از سیمین» صحبت کرد.

پس از برگزاری اسکار ۲۰۱۳، بار دیگر نام اصغرفرهادی و اسکارش در رسانه‌های ایران می‌چرخد. این نخستین گفتگوی فرهادی با رسانه‌ی ایرانی پس از مدت‌هاست. متن کامل این مصاحبه را در ادامه می‌خوانید:

 

آیا در مراسم اسکار امسال حضور داشتید؟

برای مراسم دعوت شده بودم که به دلیل همزمانی با مراحل تدوین فیلم جدیدم نتوانستم حضور داشته باشم.

شما اکنون عضوی از اعضای آکادمی اسکار هستید، تجربه‌ای که برای ایرانی‌ها ناشناخته است، آیا امکان دارد درباره روند این اتفاق بگویید؟ از فرستادن فیلم‌ها تا برگه‌های رای خودتان برای اکادمی یا قبل و بعد از آن.

پس از دعوت برای پیوستن به آکادمی، در تمام طول سال در جریان اتفاقات، زمان و مکان اکران فیلم‌ها، گردهمایی مربوطه و هر آنچه به این روند مربوط است قرار می‌گرفتم. فیلم‌هایی را که قصد ورود به این رقابت دارند علاوه بر اکران عمومی در اکران‌های خصوصی که برای اعضای آکادمی ترتیب داده می‌شوند به نمایش درمی‌آیند. معمولا این اکران‌ها توسط پخش‌کننده‌های فیلم‌ها و با تبلیغات گسترده کمپین‌های تبلیغاتی و اغلب با حضور دست‌اندرکاران آن فیلم‌ها فرصت تماشای آثار را برای همه اعضا فراهم می‌آورد. اعضایی که خارج از آمریکا اقامت دارند به طور مرتب دی‌وی‌دی‌های فیلم‌ها را به همراه تبلیغات و اطلاعات کامل از طرف پخش‌کننده‌ها دریافت می‌کنند. این‌گونه نیست که پخش‌کننده هر فیلمی را برای رای‌گیری در همه رشته‌ها به اعضای آکادمی ارسال کند، آن‌ها با گروه‌های مشاور پیش از ارسال و اکران فیلم‌ها تصمیم می‌گیرند که فیلمشان را برای داوری در چه رشته‌هایی به اعضای آکادمی معرفی کنند، این کار تخصصی و پیچیده است.

گاهی فیلمی به دست اعضا می‌رسد که پخش‌کننده درخواست کرده است فقط در رشته‌های بهترین بازیگری یا بهترین فیلمبرداری مورد داوری قرار بگیرند. پس شما به عنوان یک عضو طبق اطلاعات دریافتی مطلعید هر فیلم از سوی صاحبانش در چه رشته‌هایی مایل به داوری شدن است. اعضای آکادمی بسته به این‌که تحت چه عنوانی به عضویت درآمده‌اند می‌توانند رای بدهند. نحوه رای دادن امسال به صورت اینترنتی بود، هر عضو آکادمی صاحب یک شناسه و یک رمز عبور است که با استفاده از آن از طریق اینترنت رای خود را ارسال می‌کند. مهلت رای‌گیری نیز قابل تمدید نیست.

آکادمی اسکار و پخش‌کننده‌ها با خبررسانی خود همه تلاش‌شان این است که همه اعضا به سهولت بتوانند فیلم‌ها را روی پرده سینما تماشا کنند، هرچند دی‌وی‌دی همه فیلم‌ها نیز در دسترس قرار می‌گیرد. در رشته بهترین فیلم خارجی تاکید بر این است که فیلم در سینما دیده شود و نه به صورت دی‌وی‌دی، هرچند ممکن است بعضی اعضا این شرط را رعایت نکنند. در رشته بهترین فیلمنامه هم اعضای رای‌دهنده الزام دارند که فیلمنامه مکتوب را دریافت و مطالعه کنند. تماشای یک فیلم برای داوری در مورد فیلمنامه آن کافی نیست، به همین دلیل برای فیلم «جدایی نادر از سیمین» شرکت پخش‌کننده فیلمنامه ترجمه شده را به تعداد اعضایی که باید در این رشته داوری می‌کردند ارسال کرد.

«مایک لی» کارگردان انگلیسی تعریف می‌کرد فیلمی ساخته بود که پخش‌کننده تشخیص داده بود در رشته بهترین فیلمنامه می‌تواند شانس داشته باشد و از او خواسته بود به سرعت فیلمنامه را برای تکثیر و ارسال، به اعضای آکادمی برای او بفرستد. «مایک لی» که فیلمش حاصل تمرین‌های چندماهه با بازیگرانش بود، ناچار شده بود از روی فیلم آماده شده‌اش فیلمنامه‌ای بنویسد، او می‌گفت تجربه عجیبی بود که فیلمنامه فیلم را بعد از ساخته شدنش بنویسد.

طبق گفته‌های شما به نظر می‌آید نقش پخش‌کننده‌ها اهمیت زیادی دارد.

به جز فیلم‌های کوتاه و مستند که خود آکادمی دی‌وی‌دی‌های آن را برای اعضا می‌فرستد، امکان تماشای فیلم‌های بلند را پخش‌کننده‌ها فراهم می‌کنند و اینجاست که نقش پخش‌کننده فیلم‌ها پررنگ می‌شود. در این مرحله آن‌ها دو وظیفه اصلی دارند، اول فراهم آوردن امکان نمایش فیلم‌ها با سهولت هرچه بیشتر برای چندین‌هزار عضو و دوم ترغیب رای‌دهندگان به رای دادن به فیلم مورد نظرشان. این به معنای واقعی یک رقابت تبلیغاتی بزرگ است.

برای مثال برای فیلم «درباره الی…» پخش‌کننده آمریکا به دلیل ورشکستگی توان مالی فراهم کردن امکان نمایش فیلم را نداشت و هیچکدام از اعضای آکادمی موفق به تماشای فیلم نشدند و اساسا وارد چرخه رقابت نشد یا در مراسم بفتا (BAFTA) که به‌نوعی اسکار انگلستان است، پخش‌کننده انگلیسی فیلم «جدایی نادر از سیمین» (فیلم‌ها می‌توانند در کشورهای مختلف پخش‌کننده‌های مختلف داشته باشند) با این‌که فیلم جزو پنج فیلم کاندیدای بهترین فیلم خارجی بود، به تصور این‌که بسیاری از اعضای آکادمی بفتا فیلم را در اکران عمومی یا حضور در جشنواره‌ها دیده‌اند، نمایش اختصاصی برای آن‌ها فراهم نکرد و در فرستادن دی‌وی‌دی هم تعلل کرد و فیلم نتوانست رای لازم را کسب کند. یادم هست همان شب مراسم بفتا «ویم وندرس» اعتراض زیادی در این رابطه به پخش‌کننده فیلم کرد.

کدام ویژگی‌ مراسم اسکار را در جهان در چنین جایگاه و موقعیتی قرار داده است؟

ویژگی‌های مختلفی در این رقابت وجود دارد که آن را از دیگر رویدادهای رقابتی سینما جدا می‌کند. مهم‌ترین آن گستره چند‌میلیاردی تماشاگران این مراسم است. حضور در مقابل این تماشاگر چند‌میلیاردی که همزمان در نقاط مختلف دنیا در حال تماشای مراسم هستند ویژگی منحصربه‌فردی است که باعث رقابتی متفاوت از دیگر رقابت‌های سینمایی می‌شود. به همین خاطر در بخش بهترین فیلم خارجی کشورها هزینه زیادی را متقبل می‌شوند تا وارد این رقابت شده و شانس خود را برای جلب توجه چند‌میلیارد مخاطب این مراسم نسبت به کشور و فرهنگشان بیازمایند.

ویژگی دیگر این رقابت تعداد داوران و رای‌دهندگان آن است. هر سال چند‌هزار رای‌دهنده به داوری فیلم‌ها می‌پردازند، برخی به اشتباه تصور می‌کنند که اسکار یک فستیوال است. در فستیوال‌ها داوران که توسط مدیر یا تیم برگزار‌کننده فستیوال انتخاب می‌شوند و تعداد محدود و مشخصی هستند در دوره‌ای چند روزه فیلم‌ها را می‌بینند و در انتها نتیجه‌ها، حاصل تبادل نظرات و بحث و گفت‌وگوی بین آن‌هاست. آن‌ها می‌توانند با صحبت‌ها و تحلیل‌هایشان همدیگر را مجاب کرده و به یک نتیجه جمعی برسند. در اسکار هیچ نشست نهایی و تبادل نظری بین اعضا وجود ندارد و تاثیر رای هر رای‌دهنده به اندازه همان یک رای است که ارسال می‌کند.

به نظر می‌رسد فضای اسکار امسال به آثار سینمای سیاسی معطوف است. بیشتر آثار برتر موضوعات سیاسی دارند. این فضا را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

امسال سه فیلم «لینکلن» از استیون اسپیلبرگ، «سی دقیقه بامداد» از کاترین بیگلو و «آرگو» از بن‌ افلک و تا اندازه‌ای «جانگوی رها شده» از تارانتینو داستانشان درباره سیاست است. به‌جای فیلم‌های سیاسی می‌توان گفت فیلم‌هایی درباره سیاست. این فیلم‌ها درباره یک شخصیت سیاسی یا یک ماجرای سیاسی هستند. هیچ کدام از این منظر که ضدیت، نقد یا چالشی با سیستم حاکم داشته باشند، فیلم سیاسی به حساب نمی‌آیند.

حتی فیلم «سی دقیقه بامداد» اگرچه نقد ملایمی به رفتار آمریکایی‌ها در خاورمیانه دارد، اما نهایتا موضوع اصلی‌اش چنین نقدی نیست. به هر حال با حضور این فیلم‌ها که بسیار پرمخاطب و پرحاشیه بوده‌اند، طبیعی است که به نظر بیاید اسکار امسال چنین رنگ و بویی دارد. بد نیست به نکته‌ای اشاره کنم؛ تصور و تحلیلی که عده‌ای از اسکار، هالیوود و سینمای آمریکا دارند، تصوری است برآمده از اطلاعات پراکنده، ناقص و کانالیزه شده.

تصور این‌که همه سینماگران آمریکا چه آن‌ها که در هالیوود و استودیوها مشغولند، چه آن گروه که به‌طور مستقل کار می‌کنند و همین‌طور در مورد چند‌هزار اعضای آکادمی اسکار که بخش اکثریت آن‌ها در ایالت‌های مختلف آمریکا و عده دیگری نیز در نقاط مختلف دنیا ساکنند یک پیکر واحدند و تحت کنترل یک اتاق فکر مخوف که همه هم و غمش برنامه‌ریزی برای تخریب ادیان و فرهنگ‌های ملل دیگر و ترویج یک تفکر یا یک شیوه زندگی است، همان توهمی است که سال‌ها است در بسیاری زمینه‌ها گریبان ما را گرفته. این بدان معنا نیست که همه چندهزار اعضای آکادمی دغدغه‌شان تنهاوتنها هنر و سینماست و بی‌هیچ پیش‌داوری، بی‌واسطه از منظر سینما با فیلم‌ها روبه‌رو می‌شوند.

قطعا بین این چندهزار نفر مثل هرکجای دنیا تعدادی هم هستند که در داوری‌هایشان تعصبات ایدئولوژیک، سلیقه‌های سیاسی یا منافع گروهی خود را دخیل می‌کنند. همچنین تعدادی هم متاثر از کمپین‌های تبلیغاتی فیلم‌ها داوری می‌کنند، اما این‌که همه اعضا چشم‌بسته و گوش به فرمان منتظر دستورالعمل اتاق فکری در پشت پرده هستند تا به آن‌ها در انتخاب‌هایشان سمت و سو بدهند یک شوخی است. یکی از کارگردان‌های آمریکایی درباره این تصور می‌گفت اگر کسانی که این تحلیل را دارند باخبر بودند چه میزان اختلاف سلیقه بین اهالی سینما و کمپانی‌های فیلمسازی وجود دارد، هیچ‌گاه به چنین نتیجه‌ای نمی‌رسند.

«آرگو» فیلمی است که امسال در اسکار و قبل از آن در محافل سینمایی مورد توجه قرار گرفته است که درباره ایران است، نظر شما درباره این فیلم چیست؟

فیلم متوسطی است که از نظر سینمایی به‌زودی فراموش خواهد شد اما تصویری که فیلم از مردم ایران می‌دهد در ذهن‌ها می‌ماند و این نکته‌ای است تلخ و تاسف‌انگیز. علت مورد توجه قرار گرفتنش در بعضی رویدادهای سینمایی پیش از اسکار و همچنین کاندیدا شدندش در برخی رشته‌ها چند دلیل روشن دارد. مهمتر از همه این‌که فیلم بسیار پرفروش بوده و به لحاظ صنعتی یک تولید سودآور و موفق به حساب می‌آید. اغلب در انتخاب بهترین فیلم این ویژگی از سوی رای‌دهندگان که بخش قابل توجهی از آنها تهیه‌کنندگان هستند امتیاز بزرگی به حساب می‌آید و در داوری‌شان تاثیرگذار است.

علت پرفروش بودن آن هم ساده است. روایت قهرمان‌پردازانه، استفاده از کلیشه‌های امتحان پس داده، به کار بستن تعلیق‌های سطحی، ارائه تصویر تک‌بعدی، سایه‌گونه و بدون پیچیدگی از ضدقهرمان‌ها باعث شده تماشاگر ساده‌پسند که حوصله به‌کارانداختن چرخ‌دنده‌های ذهن خود را ندارد فیلم را بپسندد و با آن هیجان‌زده شود. هرچند فیلم در خود آمریکا و اروپا از طرف گروه‌های نخبه‌تر چندان مورد توجه قرار نگرفته است.

عدم حضور این فیلم بین نامزدهای بهترین کارگردانی معنا‌دار است؛ پیداست کسانی که در بخش بهترین کارگردان رای می‌دهند (که رای‌دهندگان اغلب کارگردان هستند) اقبال مخاطب عام و پرفروش بودن آن یک امتیاز موثر در رای‌هایشان نبوده است. اما نکته دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد، اگر از دید برخی تماشاگران غیرایرانی فیلم جذاب و سرگرم‌کننده به نظر می‌آید نه به‌خاطر ویژگی‌های سینمایی آن، بلکه به خاطر ایده جالبی است که فیلم براساس آن ساخته شده؛ ایده فراری دادن چند کارمند سفارت آمریکا در بحبوحه آن روزگار در پوشش یک گروه فیلمسازی.

آنها که فیلم مورد توجهشان قرار گرفته، بیش از آن‌که خود اثر برایشان جذاب باشد، طراحی این‌گونه نقشه فرار برایشان تازه و هیجان‌انگیز است، در واقع رای‌ها را به همان طراح نقشه فرار باید بدهند تا سازنده این اثر و نکته آخر این‌که از کمپین تبلیغاتی بی‌سابقه‌ای که کمپانی سازنده برای این فیلم شکل داده هم نمی‌توان گذشت. رقابت تبلیغاتی که بین کمپین این فیلم و فیلم «لینکلن» به راه افتاده در تاریخ اسکار بی‌سابقه است. به‌نظر می‌آید یک جنگ تبلیغاتی پرهزینه بین دو کمپانی رقیب شکل گرفته، خوش‌شانسی این فیلم در آن است که سازنده فیلم رقیبش به دفعات در این رقابت حضور داشته و موفقیت کسب کرده است.

حضور اسپیلبرگ روی صحنه و دریافت جایزه بهترین فیلم برای برخی رای‌دهندگان اتفاقی تکراری است و به اندازه حضور یک ستاره به‌عنوان تهیه‌کننده بهترین فیلم روی صحنه هیجان‌انگیز نیست. با این همه امیدوارم وقتی که این مصاحبه خوانده می‌شود، فیلم برجسته «لینکلن» جایزه بهترین فیلم را دریافت کرده باشد.

دریافت جایزه اسکار چه تاثیری بر فیلم‌هایی که همگی پیش از مراسم اکران شده‌اند و تکلیف فروش‌شان روشن است می‌گذارد که بابت آن پخش‌کننده‌ها حاضر به هزینه چند‌میلیون دلاری برای برنده شدن در این رقابتند؟

در سه رشته بهترین فیلم، بهترین بازیگر زن و بهترین بازیگر مرد کسب موفقیت تاثیر چشمگیری در سودآوری فیلم‌ها دارد. این هزینه‌ها در برابر درآمدی که فیلم‌های صاحب اسکار در این سه رشته در فروش‌های دی‌وی‌دی و اکران‌های مجدد دارند ناچیز است. فیلم «The Artist» که سال گذشته به عنوان بهترین فیلم انتخاب شد، در اکران عمومی‌اش یک‌میلیون و ۵۰۰هزار تماشاگر در فرانسه داشت، تهیه‌کننده پس از کاندیدا شدن در رشته‌های مختلف در اسکار فیلم را دوباره در فرانسه اکران کرد. این فیلم در اکران مجدد توانست یک‌میلیون و ۵۰۰ ‌هزار تماشاگر دیگر را به سینماها بکشاند.

حضور یک جمع شش هزار و ۵۰۰ نفره و یک رای از این تعداد چقدر تاثیرگذار است؟ شاید در یک نگاه کمی و عددی چندان تاثیرگذار به نظر نمی‌رسد، اما شاید از جنبه‌های دیگر موضوع فرق کند. نظر خودتان در این‌باره چیست؟

البته همه این چندهزار نفر برای همه کاندیداها در رشته‌های مختلف رای نمی‌دهند، در هر رشته هم یک رای به اندازه یک رای تاثیرگذار است. اما مجموع این یک رای‌ها می‌تواند نتیجه را منصفانه‌تر کند، من رشته بهترین کارگردانی را برای رای دادن به کاندیداها انتخاب کردم چون به نظرم آمد سلیقه‌ام با کسانی که برای بهترین کارگردانی رای می‌دهند نزدیک‌تر است و رای تاثیرگذارتری می‌توانم داشته باشم.

فیلم‌های منتخب شما در اسکار چه فیلم‌هایی بودند؟ آیا میان نامزدهای اسکار فیلمی هست که شما به آن رای داده باشید؟ شانس آن در برنده شدن چقدر است؟

انتخاب من در رشته بهترین کارگردانی فیلم «لینکلن» است و نظرم درباره بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم خارجی، فیلم «عشق» از هانکه است.

شاید برای شما سخن از برخی نکته‌ها سخت به نظر برسد ولی همه اتفاقاتی که آن شب به شما و گروه «جدایی نادر از سیمین» گذشت برای بسیاری جای سوال دارد، مردم دوست دارند جزییاتی را که این خاطره مشترک را تکمیل می‌کند بدانند.

همه گروه می‌دانستند که ایرانیان بی‌شماری داخل و خارج از کشور تماشاگر این مراسم خواهند بود و انتظاری را که برای کسب این موفقیت از سوی مردم وجود داشت احساس می‌کردند. گروه ساعت سه بعدازظهر به سمت مراسم حرکت کردند، پیش از آن‌که وارد سالن بشویم و مراسم آغاز شود، تبریک‌ها شروع شده بود، در اسکار به هیچ‌عنوان کسی از نتایج تا قبل از اعلام خبردار نمی‌شود، ولی وقتی دیگر رقبای این بخش پیش آمدند و تبریک گفتند برای گروه ما عجیب بود.

از خانم «انیشکا هلند» که برای فیلم «in darkness» کاندیدا شده بود پرسیدم علت این تبریک چیست، او گفت وقتی خود من به عنوان رقیب تو، رأیم را به فیلم «جدایی نادر از سیمین» داده‌ام معلوم است که این فیلم منتخب خواهد بود، بعدها شنیده‌ام او در گردهمایی‌ای که برای تبلیغات فیلمش شکل گرفته بود هم این جمله را که به فیلم «جدایی…» رای خواهد داد، عنوان کرده بود.

همان شب مایکل مور به پخش‌کننده فیلم گفته بود وقتی نام «یک جدایی» را اعلام کردند و همه رقبا در کنار هم از جا بلند شدند، زیباترین تصویر مراسم برایش شکل گرفته است، تصویر احترام همه ملت‌ها به همدیگر.

جایزه اسکار شما از معدود موفقیت‌های این سال‌ها بود که شکل ملی یافت و همه مردم خود را در این شادی شریک می‌دانستند و در واقع هر ایرانی آن را متعلق به خود می‌داند. اما بر شما به‌عنوان کسی که دریافت‌کننده آن بودید در این یک سال چه گذشت؟ چه تغییری در مسیر فیلمسازی شما رخ داده است؟ آیا خوش‌بینانه است که بگوییم روند فیلمسازیتان از نظر حرفه‌ای تضمین شده است؟ شاید شما از دور بتوانید بیشتر در این زمینه بگویید که آیا دریافت اسکار شما توانست تاثیری بر سینمای ایران بگذارد؟

شادی جمعی مردم ایران با طرز فکرهای مختلف و سلایق متفاوت که وجه مشترکشان مهر به وطن و اهمیت آبرو و اعتبار سرزمینشان بود رنگ دیگری به این جایزه داد، این اتفاق مرا صاحب اندوخته‌ای والا و باارزش کرد که همان مهر و محبت مردم بود، اندوخته‌ای که تا پایان عمر قدردان آن خواهم بود. در مسیر فیلمسازی‌ام تغییری ایجاد نشده است.

من فیلمنامه جدیدم را پیش از این اتفاق شروع کرده بودم، با همان سبک و سیاقی که همیشه کارکرده‌ام. احساس نمی‌کنم که چیزی تغییر کرده یا باید تغییر کند، شاید این اتفاق باعث شود که به لحاظ امکانات با دست بازتری بتوانم کار کنم اما این به معنای تغییر در جنس فیلم‌هایی نیست که خواهم ساخت، من در اینجا هم با وجود همه امکانات وسیعی که در اختیار فیلم قرار گرفت همان نوع فیلمی را ساختم که در ایران می‌ساختم. در رابطه با تاثیر این جایزه بر مسیر سینمای ایران برآورد شفافی ندارم، اما معتقدم باعث انگیزه بیشتر در فیلمسازهای جوان و خودباوری در آن‌ها می‌شود.

دریافت جایزه اسکار ترمیم‌بخشی از غرور از دست‌رفته ایرانیان در روزهایی بود که به‌عنوان طالبان جنگ در جهان شناخته شده‌اند، نکته‌ای که شما به آن در مراسم اشاره داشتید و در آن به تغییر فضا کمک کردید. برای نوشتن متن اسکار به این مسئله فکر کرده بودید؟

متاسفانه تصویری که امروز از ایران و ایرانی در افکار عامه مردم کشورهای دیگر شکل گرفته تصویر خوشایندی نیست، هرچند بخشی از نخبگان و اندیشمندان نگاهی واقعی‌تر دارند اما قضاوت غالب همان تصویر عبوس و تک‌بعدی است، در این‌که چه میزان عوامل داخلی و چه مقدار رسانه‌های خارجی در شکل گرفتن این تصویر از مردم ایران سهم داشته‌اند و چه کسانی با رفتارها و کردارهای ناشایست خود زمینه را برای چنین پیش‌داوری‌هایی نزد افکار عمومی دنیا فراهم آوردند، ساعت‌ها می‌توان صحبت کرد، اما به هرحال ایرانی‌ها چه داخل و چه خارج از این‌که با چنین پیش‌داوری‌هایی مورد قضاوت قرار می‌گیرند همواره رنج برده‌اند.

در ماه‌های باقی مانده تا مراسم اسکار کمتر مصاحبه‌ای بود که در آن درباره جنگ پیش رو سوالی به میان نیاید، پیش‌بینی وقوع جنگ بیرون از ایران جدی‌تر بود تا داخل. پاسخم به این سوال مکرر همواره این بود که جنگ خود یک مسئله است نه یک راه‌حل، احساس می‌کردم تصویری که از ایران و ایرانی شکل گرفته زمینه روانی برای وقوع جنگ را در نزد افکار عمومی در بسیاری از کشورها فراهم کرده، تاثیرگذارترین راه شکستن این پیش‌داوری و نگاه به مردم ایران بود. صحبت‌هایی که در مراسم داشتم در این جهت بود.

سال پیش در همین موقع هیجان زیادی همراه ایرانیانی بود که دوستدار فیلم شما بودند، فیلمی که در همین روزها جوایز زیادی را دریافت کرده بود، شما دور از ایران بودید، داخل همان فضایی که زمانی برای سینمای ایران بسیار دور از دسترس به‌نظر می‌رسید. خیلی دوست داشتیم همان زمان‌ها حس و حال شما را بدانیم، الان این امکان فراهم شده است، می‌توانید به نکته‌هایی در این زمینه اشاره کنید؟

طبیعتا خوشحال بودم، مخصوصا وقتی می‌دیدم واکنش‌ها به فیلم در خارج از ایران کم و بیش شبیه همان واکنش‌هایی است که مردم در داخل ایران داشتند، نزدیکی نگاه مردم، منتقدان و فیلمسازان در کشورهای مختلف برایم باارزش بود.

در تمام این سال‌ها سینمای ایران افتخارات خود را بیشتر از جشنواره‌های اروپایی کسب کرده است، اما جایی که تجارت و هنر پیوند خورده است، یعنی اسکار روی خوشش را به سینمای ایران با فیلم «یک جدایی» نشان داد، فکر می‌کنید این مسیر می‌تواند برای سینمای ایران ادامه پیدا کند؟

قطعا، رسیدن فیلم «جدایی نادر از سیمین» به اسکار در ادامه همان مسیری بود که فیلمسازان پیشرو، از قبل از انقلاب آغاز کردند و آرام‌آرام پیش آمدند و راه را تا امروز نسل به نسل با همه فراز و فرودهایش هموار کردند. این مسیر ادامه پیدا خواهد کرد.

شما این‌بار فیلم خود «گذشته» را اتفاقا در جشنواره کن برای نخستین‌بار نشان خواهید داد. به‌عنوان محصولی ایرانی- فرانسوی، – این اتفاق به دلیل کشور سازنده اثر شما رخ داده است یا در واقع برگشت سینمای ایران است به روندی که در طول این سال‌ها شما و کارگردانان دیگر دنبال کرده‌اید؟

حضور «گذشته» در جشنواره کن قطعی نیست. فیلم در مرحله تدوین است و اگر طبق برنامه پیش برود در زمان مقرر آماده شود مثل هر فیلم دیگری حضورش در این فستیوال منوط به انتخاب هیات انتخاب خواهد بود. تصمیم تهیه‌کننده فیلم اکران هرچه زودتر آن است و در صورت حضور در فستیوال کن فرصت تبلیغاتی مناسبی برای اکران فیلم فراهم می‌شود. سینمای ایران هم مانند دیگر کشورها حضورش در رویدادهای بین‌المللی سینمایی با فراز و فرود همراه بوده که کاملا طبیعی است و بسته به فیلم‌هایی است که ساخته می‌شوند. معتقدم سینمای ایران به اندازه کافی از فستیوال‌ها جایزه و تقدیر دریافت کرده و باید از این مرحله گذر کند و وارد مرحله بعدی بشود که جلب مخاطب گسترده‌تر است.

شما جمله مشهوری داشتید که بعد از فیلم «درباره الی» گفته بودید، برای فراموش کردن موفقیت‌ها به سراغ ساخت فیلم بعدی می‌روم و بعد از «جدایی نادر از سیمین» هم این اتفاق افتاد. با توجه به تجربه اسکار و این‌که دریافت اسکار تقریبا سقف آرزوهای یک سینماگر ایرانی می‌تواند باشد، آیا درباره فیلم «گذشته» و واکنش مخاطبان نگران نیستید؟

این سوالی است که بعد از «چهارشنبه سوری» و «درباره الی» هم پرسیده می‌شد. آن موقع هم نگرانی‌هایی وجود داشت و به من هم منتقل می‌شد، اما مایل نیستم به خاطر این نگرانی‌ها از لذت نوشتن و ساختن فیلم و حضور در کنار دوربین صرف نظر کنم، همیشه بلافاصله بعد از چنین اتفاقاتی بی‌معطلی کار بعدی را شروع کرده‌ام این‌بار خوشبختانه و ناخواسته کار بعدی پیش از دریافت این جوایز آغاز شد، من شهریور ماه سال پیش نوشتن «گذشته» را شروع کردم و درست در هیاهوی این اتفاقات نسخه اول این فیلمنامه آماده شد.

این دغدغه که هر فیلم بتواند کامل‌تر و پخته‌تر از فیلم قبلی باشد، برای خیلی از فیلمسازها وجود دارد اما چاره‌ای نیست، نمی‌توان متوقف ماند، باید جلو رفت و وقت کوتاهی که در اختیار است را تلف نکرد.

آیا امروز به عنوان یک سینماگر جهانی همچنان سینمای ایران را با معیارهای آن در نظر دارید؟

در این فیلم هم به همان شیوه فیلم‌های قبلی‌ام کار کرده‌ام، همیشه این‌گونه نوشته‌ام و این‌گونه ساخته‌ام. مایل نیستم به بهانه تغییر فضا، فیلمساز دیگری شوم.

پس «گذشته» در ایران اکران خواهد شد؟

تلاشم این است که فیلم همزمان با کشورهای دیگر در ایران هم اکران شود.

فیلم بعدی‌تان را در ایران خواهید ساخت یا خارج از ایران؟

ترجیحم این است که فیلم بعدی را در ایران بسازم، داستان اولیه آن هم آماده است که در صورت مهیا شدن شرایط، آن را شروع خواهم کرد، در غیر این صورت مشغول داستان دیگری که بیرون از ایران اتفاق می‌افتد، خواهم شد.

به نظر بسیاری از جوانان ما ایرانی بودن سد راه است، آیا این اتفاق در مقیاسی دیگر برای شما می‌افتد یا نه؟

به هیچ عنوان. ملیت و فرهنگ مانع و سد راه کسی نمی‌تواند باشد. ممکن است شرایط سیاسی، اجتماعی راه را دشوار کند اما این ارتباطی به هویت ملی و فرهنگی ندارد، ما در برخورد با هویت ایرانی خود همواره در یک حرکت پاندولی بین خودشیفتگی و خودباختگی در نوسانیم. گاهی چنان خود را برتر و بزرگ‌تر می‌بینیم که گویی سرنخ همه پیشرفت‌های جهان به گوشه‌ای از تاریخ ما متصل است و جهانیان وامدار تمدن ایرانی ما هستند و هم زمان آنچنان خود را حسرت‌مندانه مرعوب دیگران می‌بینیم که گویی مردمانی هستیم بی‌هیچ گذشته و اندوخته ملی.

انگار دیگران بری از نقص و اشتباه بوده و هستند و هر آنچه پیش از این در این سرزمین رخ داده و رخ می‌دهد غلط بوده و بی‌ثمر، این‌ها دو روی یک سکه‌اند. تحقیر دیگران از سر خودبزرگ‌بینی و ابهت‌بخشی به آن‌ها از سر خود کوچک‌پنداری. استعدادها و توانایی‌های فردی خود را در مقایسه با مردم دیگر کشورها دست‌کم می‌گیریم یا اگر بر آن آگاهی داریم به بهانه شرایط سخت به کار نمی‌بندیم ما مدام در حال مقایسه خودمان با دیگران هستیم. گویی که آن‌ها میزان و مقیاسی هستند بر سنجیدن مقدار موفقیت‌ها و شکست‌هایمان.

محصولی که این خودشیفتگی و خودباختگی سال‌ها است در دامان ما گذاشته، توهم است؛ توهم نسبت به مردمان سرزمین‌های دیگر. شناخت غرب، نه بر مبنای استنتاج‌های رسانه‌های داخلی و بیرونی و پیش‌داوری‌های توهم‌آلود و تعصبات سیاسی، راهی است که دیر یا زود باید طی شود، تا نه با دهان‌های باز مقهور و مسحور آنان بود و نه برای طول تاریخ کینه کپک زده آنان را بر دل خود کشید.

برای کارگردان ایرانی برنده اسکار چه درهایی باز می‌شود که قبلا گشوده نبوده است؟

بستگی دارد که کارگردان منتظر گشایش چه درهایی باشد. اتفاقی که به‌طور معمول برای فیلمسازان در چنین موقعیتی می‌افتد مهیا شدن امکانات موثرتر برای فیلم‌های بعدی، پیشنهاد ساخت فیلم از سوی تهیه‌کنندگان کشورهای مختلف و افزایش تعداد تماشاگران فیلم‌های بعدی‌شان در جهان است.

در این مدت آیا سینمای ایران را دنبال کرده‌اید؟ وضعیت کنونی سینمای ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ افق پیش‌روی سینمای ایران را چگونه می‌بینید؟

در این یک‌سال‌ونیم که به دلیل نوشتن فیلمنامه و ساخت فیلم جدیدم کمتر در ایران بوده‌ام و خیلی از فیلم‌ها را ندیده‌ام. آخرین فیلمی که دیدم «پله آخر» از علی مصفاست که آن را دوست داشتم. در سینمای ایران هرگاه نسیمی از آزادی، هرچند خرد و اندک وزیده است، یکی‌دو سال پس از آن فیلم‌های شاخص و ماندگاری را شاهد بوده‌ایم. متاسفانه با وجود همه استعدادها و توانایی‌ها و خلاقیت‌هایی که بی‌هیچ تعصب و اغراقی از سطح توانایی و داشته‌های سینماگران بسیاری از کشورها برتر است امروز به سختی شاهد فیلم‌های به یادماندنی هستیم. برای قدم برداشتن به سمت ساخت یک اثر درخور و شایسته بیش از هر چیز به «شور» نیاز است.

«شور» همان نیرو و انگیزه است که از امید به بهبود شرایط فردا نسبت به امروز بر می‌آید، خاموش شدن شعله امید، هیجان و شور فیلمسازی را آرام‌آرام راکد و خموده می‌کند. تا زمانی که نگاه به هنر نگاهی ابزاری و کاربردی است در بر همین پاشنه خواهد چرخید. نگاهی که استقلال هنر را باور ندارد و همواره آن را ابزاری در خدمت تبلیغ یا تخریب مقوله‌ای دیگر می‌پندارد، همه پسوندها و پیشوندهایی که در کنار واژه «هنر» قرار می‌گیرند حکایت از این نگاه دارند.

شما در تمام این مدت که از ایران دور بودید اما همواره به اتفاقاتی که در ایران می‌افتاد توجه داشتید چه زلزله آذربایجان، چه بحث‌های قومیتی افغان‌ها در برخی شهرهای ایران و چه برخی از رویدادهای سیاسی. این وجه فعالیت و نگاه شما به جامعه برای ایرانیان کمتر دیده و شنیده شده بود. آیا دوری از وطن این نیاز به همراهی را به وجود می‌آورد یا این دغدغه‌ها برگرفته از نگاه اجتماعی شما بود که در فیلم‌هایتان هم منعکس می‌شد یا دلیل دیگری دارد؟ و ناخودآگاه این مسئولیت را برگردن خود احساس می‌کردید؟

من هم مثل بسیاری از مردم نسبت به سرنوشت کشورم حساسم و برای این حساسیت یک دلیل بیشتر وجود ندارد و آن هم ایرانی بودن است.

مهاجرت که دغدغه‌های این روزهای بسیاری از طبقه متوسط ایرانی است، نکته‌ای که شما در «جدایی نادر از سیمین» هم به آن اشاره کردید و این بار هم به شکل پیشرفته‌تری به آن پرداخته‌اید، چقدر نیازهای جامعه در انتخاب موضوعات شما تاثیر دارد؟

البته فیلم درباره مهاجرت یا مهاجران ایرانی نیست، موضوع کاملا متفاوتی دارد. اما در مورد سوال شما، طبیعتا در محیطی که رشد می‌کنید منبع تغذیه‌تان شرایط پیرامونی شماست و قطعا نیازها، بحران‌ها و رنج‌های اجتماعی که در آن زندگی می‌کنید، شما را تحت‌تاثیر قرار می‌دهند و همواره با شما خواهند بود.

از فضای پشت صحنه فیلم «گذشته» بگویید و همکاری گروه ایرانی و فرانسوی.

فضای بسیار آرام و محترمانه‌ای بود. از همان روزهای اول فیلمبرداری احساس این‌که تعدادی گروه ایرانی و تعدادی دیگر فرانسوی‌ هستند از بین رفت، همه یک گروه بودند، بسیار صمیمی و پر انگیزه. برای من هم مانند همه گروه خاطره زیبایی از آن دوران باقی ماند.

و شاید یک سوال کلیشه‌ای که در ‌‌نهایت آرزوی ما نیز هست فکر می‌کنید با فیلم «گذشته» و داستان تکان‌دهنده‌اش سال دیگر نماینده ایران در اسکار باشید؟

صحبت درباره این موضوع خیلی زود است اما اگر قصد حضور در این رقابت باشد، برای من دلپذیرتر است که فیلم به عنوان نماینده ایران معرفی شود، تهیه‌کننده فیلم هم متعهد شده است. اگرچه هیچ سرمایه‌گذار ایرانی در این فیلم سهیم نیست، اما به درخواست من به عنوان محصول مشترک دو کشور معرفی خواهد شد و تهیه‌کننده متعهد شده در صورت تصمیم معرفی فیلم به اسکار از طرف هر دو کشور اولویت با کشور ایران باشد.

به عنوان آخرین سوال با این‌که می‌دانم شما با حاشیه‌ها میانه‌ای ندارید، با این حال این روز‌ها بحث اسکار بسیار داغ است. پیش‌بینی‌ها در حال انجام است و محافل سینمایی در تب و تاب پیش‌بینی، در ایران هم این فضا وجود دارد. اما به شکلی دیگر سخنان آقای شمقدری در زمینه لابی برای اسکار فیلم «یک جدایی» بسیاری را به واکنش واداشته است. خودتان این حرف‌ها را شنیده‌اید؟ آیا نکته‌ای در این‌باره ندارید؟

قابل پیش‌بینی بود که بعد از آن میزان شادی که مردم، اندیشمندان، سینماگران و فعالان اجتماعی در واکنش به این اتفاق داشتند، حاشیه‌هایی هم ساخته و پرداخته خواهد شد. مشغول فیلم بعدی شدن بهانه خوبی بود برای دور ماندن از این‌گونه حواشی بی‌ارزش.

Profile Pic
سایت فرهنگی و هنری آوانگارد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟